اکثرا نمی گذاشت ظرف ها را دست تنها بشورم. می گفتم: «حمید! فردا صبح زود می خوای بری سرکار. برو استراحت کن، من خودم جمع و جور می کنم.» دست من را می گرفت، می نشاند روی صندلی و می گفت: «یا با هم ظرف هارو بشوریم، یا شما بشین، من بشورم. شما دست من امانتی. دوست ندارم به خاطر شستن ظرف دستهات خراب بشه.» وقتی این جمله که شما دست من امانت هستی را می شنیدم، یاد حرف روز اول ازدواجمان می افتادم که روی مبل نشسته بودم و به حمید گفتم: «از حضرت زهرا (س) روایت داریم که می فرمایند هرزن سه منزل داره؛ اول منزل پدر، بعد منزل شوهر، بعد هم منزل قبر. من دو منزل رو به خوبی اومدم. امیدوارم منزل سوم رو هم روسپید باشم.» حمید جواب داد: «امیدوارم بتونم همراه خوبی برای تو در منزل دوم باشم و با عاقبت بخیری به منزل سوم برسیم».