دربارۀ کتاب نصیر
جواني با قامت بلند، اما خميده از غم دنيايي که روي شانههايش سنگيني ميکرد به کارواني ميرسد و در آنجا اطراق ميکند تا استراحت کند. «نصير»، با همان حال غريب دخترکي را ميبيند، دلش، عقلش را همراه ميکند تا وجودش را به آن دختر بسپارد. قدرت برآمده از خواست نصير آنچنان رئيس کاروان را به تسخير در آورده بود که با همراهي او با کاروان موافقت ميکند و...