وقتی ما از قرنی به قرن بعدی و از هزارهای به هزارهی بعدی گذر میکنیم، میل داریم تصور کنیم که خود تاریخ هم مانند تقویمی روزشمار بهطور چشمگیری تغییر میکند. اما تاریخ مثل همیشه با دو نیروی پیشرونده به سوی آینده حرکت میکند؛ یکی بهطور باشکوهی یکنواخت و هماهنگ و دیگری زمخت و ناموزون اما خلّاق و درخشان.
در یکسو گذشته قرار گرفته و نفرت و هراس پیوستهاش: تعدی و خشونت، جنگ و خونریزی، تبعیض قائل شدن دربارهی کسانی که با بقیه متفاوتاند، به انحصار خود درآوردن نفرتانگیز ثروتهای فراوان زمین از سوی عدهای اندک، قدرت سیاسی در دست دروغگویان و جنایتکاران، ساختن زندانها به جای مدرسهها، و فاسد و مسمومکردن مطبوعات و کل فرهنگ با پول. با مشاهدهی اینها بهراحتی میتوان ناامید شد، خصوصاً که مطبوعات و تلویزیون اصرار دارند که ما به همینها نگاه کنیم و نه هیچچیز دیگر.
اما از سوی دیگر، جوشش تغییر و تحول در زیر سطح این آرامش و اطاعت وجود دارد (اگرچه بخش اعظم آن را از ما پنهان میدارند تا ما را مرعوب و ناامید نگه دارند)؛ انزجار و نفرت فزاینده بر ضد جنگهای بیپایان (به زنان روسی در دههی نود میاندیشم که از دولتشان خواستند تا به اشغال نظامی چچن خاتمه دهد، همان کاری که آمریکاییها در حین جنگ ویتنام کردند)؛ پافشاری زنان سراسر جهان بر اینکه دیگر انقیاد و زیردستبودن را نمیپذیرند و حاضر نیستند مورد سوءاستفاده قرار گیرند و ..