دربارۀ کتاب خانم ساندویچ یخ
ذهن پسر کوچک رمان حاضر مشغول زني است که در يک فروشگاه ساندويچ ميفروشد. او کمابيش هرروز به آنجا ميرود تا چهره زن را ببيند. از نگاه اين پسر، او زيبا است و نامش را «خانم ساندويچ يخ» گذاشته و مدام چهرهاش را نقاشي ميکند. خانم ساندويچ يخ اصلاً گرم و صميمي نيست. وقتي مشتريها ميآيند و مقابل محفظه شيشهاي ميايستند و به خوراکيها خيره ميشوند، اصلاً به خودش زحمت نميدهد که بگويد، سلام يا ميتوانم کمکتان کنم؟ وقتي يکي از دوستان پسر درباره علاقه ترديدآميز او به خانم ساندويچفروش ميشنود، همهچيز بهيکباره تغيير ميکند.