این کتاب، کوتاه شده نسخه جامع تاریخ جنون (انتشارات پلون، 1961) است .نسخه حاضر، که مولف در سال 1964برای انتشارات پلون تنظیم کرده، در عین حفظ ساختمان کلی کتاب، عمدتا شامل بخشهایی از آن است که به جنبههای جامعهشناختی و تاریخی موضوع مربوط میشود" .میشل فوکو "در این اثر از پیشینه جنون بشر، و بازتاب مختلف آن در تاریخ بحث و گفت و گو میکند .وی معتقد است "انسان اروپایی از آغاز قرون وسطی با چیزی پیوند داشت که آن را به نحوی نامشخص دیوانگی، زوال عقل و بیخردی مینامید . شاید خرد غربی عمق خود را تا حدی مدیون این حضور اسرارآمیز باشد . همانطور که حکمت سخنوران پیر و سقراط نیز ممکن است حاصل احساس خطر ناشی از حضور نابخردی بوده باشد .به هرحال رابطه خرد بیخردی یکی از جنبههای اصیل و بدیع فرهنگ غرب است ...عصر کلاسیک، از زمان وبلیس تا دوره پنیل، از هنگامی که خشم و غضب ارست از قلم راسین بیرون چکید تا آن زمان که گویا خانه مرد شنوا را به تصویر کشید و مارکی دوساد ژولیت را نوشت، مقطعی تاریخی است که در آن که زبانی تبادل و ارتباط میان جنون و عقل در قالب آن صورت میگرفت، اساسا تغییر کرد .در تاریخ جنون، دو واقعه با وضوح بسیار معرف این تغییرند :یکی تاسیس بیمارستان عمومی در 1657و "حبس بزرگ "فقرا ;دیگری آزاد کردن بندگان دربند در بیمارستان بیستر در 1794، ابهام آنچه در فاصله میان این دو واقعه خاص و متقارن گذشت، تاریخنگاران پزشکی را دچار مشکل کرده است ;بعضی آن را سرکوبی کورکورانه در نظامی مطلقه دانستهاند و بعضی دیگر آن را کشف تدریجی و پیشرونده حقیقت اثباتی جنون توسط علم و بشر دوستی تعبیر کردهاند . در واقع، در پس این معانی بر گذشت پذیر و غیر قطعی، ساختاری وجود داشت که این ابهام را از میان نمیبرد بلکه خود عامل آن بود .همین ساختار است که بیانگر گذر از برداشت قرون وسطایی و اومانیستی از جنون به برداشت کنونی است که آن را در چارچوب بیماری روانی محصور میکند . از قرون وسطی تا عصر رنسانس، منازعه انسان با دیوانگی منازعهای پر رنج و جدل بود که انسان را با نیروی نهانی عالم رو در رو میکرد ; در آن حال تصاویری که در آنها از هبوط بشر، تحقق مشیت الهی، حیوان، و استحاله و اسرار شگفتانگیز معرفت سخن میرفت، تصور انسان از جنون را در خود فرا گرفته بود .در عصر کنونی، برداشت ما از جنون در چنگ آرامش علمی است که از فرط شناختن جنون، آن را فراموش کرده است .رسیدن از برداشت قرون وسطایی جنون به برداشت کنونی، از طریق دنیایی صورت گرفت عاری از تصاویر و تصورات [قرون وسطایی] و بی بهره از بینش اثباتی ; در نوعی شفافیت خاموش که ساختاری عظیم و ساکن را به صورت نهادی بی صدا، عملی بی چون و چرا و معرفتی بی واسطه عیان میکرد .این ساختار نه به حیطه رنج و جدل تعلق داشت نه به قلمرو شناخت ;نقطهای بود که در آن، تاریخ در وضعیت تراژیکی که هم بانی تاریخ است هم نافی آن، ساکن مانده بود ."