کتاب حاضر، داستانی است که در آن لیون پسربچهای باهوش و دوستداشتنی است و عاشق برادر کوچکش جیک. اما وقتی مادرشان به دلیل مشکلات روانی بستری میشود پای غریبهها به زندگی آنها باز میشود. غریبههایی که سرانجام لیون دورگه و جیک سفیدپوست را از هم جدا میکنند. لیون مصمم است جیک و مادرش را پیش خودش برگرداند اما در مسیر این بازگشت باید با واقعیتهای تلخ و شیرین دنیایی روبهرو شود که بزرگترها آن را اداره میکنند. دنیایی که در عین بیرحمی پر است از انسانهایی مثل مارین مهربان و مادرار، یا کاکلی زخمخورده اما امیدوار و سختکوش و یا سیلویای بهظاهر بیخیال اما سرد و گرم چشیده.