در زیباییشناسی فهمِ انسان؛ معنای بدن، مارک جانسون کار پیشگام خود در مورد ارتباط میان علوم شناختی، زبان و معنا را که نخستینبار در اثر کلاسیک استعارههایی که با آنها زندگی میکنیم مطرح شد ادامه میدهد. جانسون از پژوهشهای اخیر در مورد رشتهی جوان روانشناسی استفاده میکند تا نشان بدهد که چهگونه بدن، حتی پیش از تکوین خودآگاهی، معنا تولید میکند. از اینجا، او برای کاوش بیشتر خاستگاههای بدنی معنا، اندیشه، و زبان به علم عصبپایهی شناختی روی میآورد و ابعادِ فراوان معنا ـــ از جمله تصویرها، کیفیتها، عواطف، و استعارهها ـــ را که همه در برهمکنشهای فیزیکی بدن با جهان ریشه دارند به بررسی میگیرد. جانسون، با برداشت از روانشناسی هنر و فلسفهی عملگرا، استدلال میکند که همهی این جنبههای معناسازی اساساً زیباییشناسانه هستند. او نتیجه میگیرد که هنرها اوج تلاشهای انسان برای یافتن معنا هستند و مطالعهی ابعاد زیباییشناسانهی تجربهی ما برای کشف مبنای بدنی معنا حیاتی است.