کلاغي پا به جنگل تمشکهاي وحشي ميگذارد، هوا سرد است، کلاغ خسته راه است. جغد متوجه حضور کلاغ ميشود و با سر و صدايش همه حيوانات جنگل را متوجه آن ميکند. پادشاه (شير) کلاغ را از جنگل بيرون ميکند، اما کلاغ خبر مهمي براي پادشاه دارد ولي پادشاه حاضر به شنيدن خبر کلاغ نيست تا اينکه ملکه از پادشاه خواهش ميکند که اجازه بدهد کلاغ در جنگل بماند. پادشاه با گذاشتن شرطي براي کلاغ اين اجازه را به او ميدهد اما ...