دربارۀ کتاب یک جفت جک، جک و جاروی دسته بلند، از جک کوتوله تا جک پادشاه
«جک ويدر سنيج»، اهل «ندرسنيج» بچه خيلي باهوشي نبود و با مادر بيوهاش که زني نقنقو بود، زندگي ميکرد. آنها فقير بودند. يک روز مادر جک از او ميخواهد تا گاوشان را به بازار برده و به ازاي چند لوبيا بفروشد؛ اما جک در بين راه جادوگري را ميبيند و گاوش را به او در ازاي يک جارويِ دستهبلند جادويي ميفروشد و ...