کونستانتسه موتسارت گوشهکنارههایی از زندگی این نابغهی موسیقی است که از نگاه دو خواهر پیر، که یکی از آنها، کونستانتسه، همسر موتسارت است، روایت میشود. عصر روزی بارانی است و یکی از دو پیرزن روبهروی پنجره به میدان خالی نگاه میکند که قرار است مجسمهای از موتسارت آنجا نصب شود: در برابر خانهاش، و همین بهانهای میشود برای بازگویی داستان.