تلوزیون جنگ را به خانه آورد با اشاره ی تفنگی در آن لبخندم در قاب کج می شد و پرنده ای از عکس بیرون می زد می شد دنبال هر خاطره ای رفت مثلا چمدان دستت را گرفته بود که خانه را ترک کنی.