«محمد» با پدرش «آراهید» و مادرش «زینب» و دو خواهر و سه برادرش در صحرا ـ جایی بین مراکش و الجزایر ـ زندگی میکرد. یک شب پدر به او گفت: «زندگی صحنۀ آزمایش است؛ آزمایش آگاهی، قدرت و رشادت. اگر از این آزمایش، سربلند بیرون بیایی، مرد شدهای! و آن وقت میتوانی دستار ببندی». از فردای آن شب کارهای محمد با تابش اولین شعاعهای کمرنگ خورشید شروع شد. مدتی گذشت تا سرانجام او توانست به پدرش و دیگران ثابت کند که مرد شده است. یکی دیگر از پسران صحرا به جرگۀ مردان پیوسته بود.