به طناب نخی چرک تاب و کلفت، آویزان بود؛ داخل باغ کنار خانه شان. هرکس توانسته بود از دیوار باغ بگذرد، آمده بود. نشسته یا ایستاده، دور جنازه حلقه زده بودند. خیره به تابلو رو به رو. باد لبه ی دامن را به ساق لخت پا می مالید؛ پوستی زرد و رگه های ریز بنفش و کبود، پیچیده در هم و...