از نشست شور گفتوگوها هراس میماند و هر چیز فرو میپاشد درخت خاطره مردگان از غیبت وضوح و لندند تاویلها تیغ برهنه میشود میدرخشد در تاریکی پلکها بر هم است دهانها باز و درون هیاهویی بیهشدار ناقوسها