نمایشنامۀ حاضر در پنج میانپرده قابل اجراست و تمامی آن نبرد بین ذکاوت و زندگی است. نبردی که در آن سرانجام هوش انسانی بازندۀ همیشه است. فاوست نمایندۀ هوش آدمی است و زندگی در اشکال مختلف، بسته به موقعیت، در این درام آمده است. اولین میانپرده، تکرار شاعرانۀ دستاوردهای قهرمان داستان است و هوش به نبرد برمیخیزد و در پی آن است که زندگی را هدایت کند و این اقدام به شکست منجر میشود. شکل اصلی در چگونگی معرفی زندگیست که هوش میکوشد تا بر آن غلبه کند. در جایی دیگر چکیدۀ مشکلات انسانی به نمایش گذاشته میشود و نبرد هوش برای تطبیق دادن خود با زندگی، که طبعا به عشق منتهی میگردد؛ اما باز هم هوش شکست میخورد. و قهرمان داستان، فاوست، به تکگویی تلخی دچار میشود. وی به دام عادت میافتد و لذات زودگذر؛ و سرانجام مرگ و ورشکستگی نهایی هوش در برابر زندگی روی مینمایند؛ آن هم در روز جشن که مردم شوخی میکنند و میرقصند . فاوست که همه به او بیاعتنااند، دوران احتضار خود را میگذراند.