داستان این رمان بنابر گفته نویسنده آن در ارتباط با دختری است که از ابتدای تولدش دارای چشم های قرمز رنگی است و هم موضوع در ادامه داستان برای وی ماجراهای را رقم می زند.
به گفته این نویسنده داستان این رمان روایت زندگی دختری است با چشمانی سرخ، که مردم به خاطر افتادن اتفاقات عجیب بعداز تولدش به او لقب نفرین شده می دهند. این کودک طی ماجراهایی از روستا طرد و توسط زنی جنگل نشین بزرگ می شود. او تمام تلاشش را می کند تا ناخدای اصلی کشتی سرنوشتش را بیابد و پاسخ چراهای ذهنش را از او بپرسد و در این مسیر دچار بحران های زیادی می شود و در نهایت یافتن مفهوم یک کلمه دریای متلاطم وجودش را آرام می کند. داستان این کتاب به واقع داستان کشف همان کلمه آرامش بخش است.