یک جلد از مجموعه داستان های مستقل اما بهم پیوسته که این بار با خون هیولا به سراغ ایوان آمده است. ماده ای سبز رنگ که بزرگ و بزرگ تر می شود و هرآنچه را که سر راهش قرار دارد از بین می برد، هر چیزی که به این ماده برخورد کند در نهایت جذب آن می شود و بخشی از وجودش را تشکیل می دهد، حالا ایوان بر سر راه خون هیولا قرار گرفته است، او در حال فرار روی زمین می افتد و هنگامی که دهان می گشاید تا فریادی از ترس سر دهد، دهانش پر از ماده سبز رنگ می شود…