کتاب حاضر، رمانی فارسی است که با محوریت یک دختر جوان نگاشته شده است. «گلاب» در خانواده نسبتاً سنتی با اصول و عقاید مخصوص خودشان بار آمده است. طی عمر هجدهسالهاش بر طبق نظر اطرافیان زندگی کرده و به یک سری بایدها نبایدهایی که خیلی بهشان فکر نمیکرده، رسیده است. اما بعد از طلاق خواهرش تفکرش نسبت به ارزشهای زندگیاش تغییر میکند. اولازهمه خانوادهاش را راضی میکند تا برود در دانشگاه انزلی گرافیک بخواند. «گلاب» نقاشی میکشد و هرکدام از نقاشیهایش، داستان مربوط به خودش را دارد. در انزلی در خانة «زینت» خانم که یکی از اقوام دور پدرش است ساکن میشود. داستان از وقتی شروع میشود که نوه «زینت» خانم از راه میرسد؛ «نریمان» متارکه کرده، ایران زندگی نمیکند و هفده سال از «گلاب» بزرگتر است. شاعر است و داستان شعرهایش، داستان نقاشیهای «گلاب» است.