کتاب حاضر، رمانی فارسی است که با زبانی ساده و روان و بیان جزئیات لازم نگاشته شده است. نویسنده با پرداخت مناسب شخصیتها و توصیف عمیقترین احساسات و افکار آنها و همچنین با بیان دقیق جزئیات صحنهها، خواننده را از ابتدا تا انتهای کتاب با خود همراه میسازد. این رمان با آرامش شروعشده است، مثل زندگی که اول روی خوشاش را نشان میدهد و تشویقت میکند تا پیش بروی و بعد روی دیگرش را خواهی دید که حریف میطلبد. انگیزه و اراده و عشق هم داشتی باشی، بعضی دردها را تاب نمیآوری. زودتر از آنکه فکر کنی پیر میشوی، در بیست یا سیسالگی حتی. در داستان میخوانیم: «پاهایم میلرزد. نمیایستم. حرفی نمیزنم. ترسیدهام. ترسیده و حقیر شدهام. حقارت را پذیرفتهام تا زنده بمانم. شجاعتم را میدهم، زندگیام را میخرم. راهوردی شمرده و باحوصله حرف میزند. چیزهایی از همانها که برایش تعریف کردهام. مظلوم و طبیعت دوست و جانبرکف برای وطن، معرفیام میکند. کمکم بدبخت نشانم میدهد... به چه روزی افتادهام!».