کتاب مصور حاضر، داستانی است که با زبانی ساده و روان برای کودکان و نوجوانان نگاشته شده است. این داستان بابیانی شیوا و روایتی صمیمی از منظر من راوی نگاشته شده است. در داستان میخوانیم: «در گوشهای از میلیونها میلیون گوشه دنیا، یا بهتر است بگویم در آپارتمانی از میلیونها میلیون آپارتمان دنیا، خانوادهای کوچک در یک برج لنگدراز سنگی زندگی میکرد. برج درست وسط شهری شلوغ قرار داشت و مثل کیک خامهای صدوبیست طبقه، تا آسمان و تا ابرها بالا رفته بود. برج آنقدر بالابلند بود که اگر کسی در شبی مهتابی از پایین به کله پر از آنتنش نگاه میکرد، میدید که سرسنگیاش را فروکرده توی صورت پر لکوپیس ماه».