ماجرای رمان اینگونه است که "رستم نکره بعد از پانزده سال هنوز دیوانه وار به سودابه عشق می ورزد. این دیو دلباخته از کارآگاهی می خواهد که دلبرش را پیدا کند. کارآگاه نیز درگیر ماجراهایی می شود آمیخته با دلهره، دسیسه، هویتهای جعلی، مرگ مشکوک و...و سودابه زن زیبا و مرموز، همچنان سایه وار می گریزد."