کتاب حاضر، رمانی فارسی است که در ۳۹ فصل نوشته شده است. نویسنده این داستان جزو آن دسته از نویسندگان ایرانی است که از جایی میانه عمر خود دست به قلم برده و نوشتن را بهعنوان پناهگاهی برای عبور از تنگناهای زیستن برگزیده است. این رمان در میان آثار وی، نقطه عبور از روایت شخصی زندگی به روایتی است که جنبههای عمومیتر دارد. این رمان به شرایط زندان و اعتراف میپردازد. در قسمتی از این رمان میخوانیم: «بلند میشوم لباس بپوشم، ماشین را روشن کنم، بروم طرفهای «امامزاده هاشم». همانجایی که آن سال عید که تهران بودیم، روز سیزدهاش «خسرو» ما را برده بود. اسمش «رینه» بود گمانم. بالای آن تپه جای مناسبی است. بعدش میخواستم بچهها را از همان جاده «هراز» ببرم شمال، «مستان» راضی نشد».