این داستان تاریخی دربارهی یکی از پادشاهان سرزمین روم به نام "سلطان ملکشاه" است. او دو فرزند به نام "ارچه" و "شیرویه" دارد. ارچه مفسد و نابکار، و شیرویه صالح و درستکار است. پدر با مشورت وزیر فرزانه، شیرویه را جانشین خود انتخاب میکند و ارچه با مکر و حیله او را در چاهی میاندازد و برای مدتی به سلطنت میرسد. سرانجام کاروانان "شیرویه" را نجات میدهند و او حق خود را میستاند. نویسنده داستان را با اشعار برخی از سرایندگان بزرگ مانند سعدی ممزوج ساخته و رنگ و بوی اسلامی داده و با داستان پیامبران درآمیخته است.