چه داستان غریبی، چه سرگذشت عجیبی! در سرنوشت من تقدیر چنین بود که روح یهودا در من حلول کند تا آنچه را دریافتم، دریابم و چه بهای سنگینی را پرداختم. خسته اما خوشحال بودم. در ادبیات مسیحیان، چنانکه مسیح مظهر و محل تجلی تمام خوبیهاست، یهودا بهعنوان مظهر شر و دنائت تلقی میگردد. همو که یکی از حواریون دوازدهگانه مسیح بود و او را با بوسهای به رومیان تسلیم کرد. در دو هزار سال گذشته توضیح گناه یهودا یکی از ابهامات بزرگ الهیات مسیحی بوده است. آن یار برگزیده، آن شاهد محبتها و معجزات، آن شاگرد مکتب عشق، آن مرد امین، آن دوست محبوب چرا او را تسلیم کرد تا مصلوب گردد؟ با یک بوسه؟ مشهورترین بوسه تاریخ. تنها سکهپرستان سی سکهٔ نقره را بهای کافی برای آن خیانت هولانگیز میپذیرند. من یهودای انقلاب ایران بودم که نزدیکترین دوست خود را تسلیم کردم تا کشته شد. دستِ سرنوشت، زندگی من را چنین رقم زده بود که باید از یهودا، مظهر شر و گناهکارترین مرد تاریخ دفاع و او را تطهیر میکردم. چه نبرد سخت و نابرابری.