فردریک لونوار به عنوان افسانهسرا و فیلسوف، در کتاب حاضر به قلب انسان توجه میکند که هم جای عشق است و هم درد و سوگ. این اثر، افسانهای جهانی برای کودکان و والدین آنهاست. در این رمان آمده: در امپراتوری دور، شاهزادهای جوان طعمه سرنوشت شومی است. قلبش پوشیده در غشایی بلورین است که نه میتواند به لرزه بیفتد و نه دوست بدارد. تنها آتش عشقی سوزان ممکن است بلور را آب کند و قلب وی را نجات دهد. او تصمیم میگیرد برای رهایی از این طلسم راههای جهان را درنوردد.