خیابان هراس... جاییکه هولناکترین کابوسها رنگ واقعیت میگیرند... ژولی و دوستانش نمیتوانند اَل را تحمل کنند. در حقیقت، آنها همگی آرزوی مرگ او را دارند. اما اصلاً منظورشان این نیست که کسی واقعاً او را به قتل برساند. ژولی دوستهایش را خوب میشناسد. او میداند آنها بیگناه هستند... تا وقتیکه یکی از آنها به قتل اعتراف میکند! ژولی و دوستهایش عهد میبندند که راز قاتل را حفظ کنند. آنها مطمئن هستند که این مسأله تکرار نخواهد شد. هیچوقت تکرار نخواهد شد. ... آیا واقعاً همینطور خواهد بود؟