«مهبانو» و «مهلقا» دو خواهر هستند. مهبانو به مدت بیست سال عزادار «داود» نامزدش است که در روز عروسی به باغ شاه رفته و دیگر برنگشته است. مهبانو و شوهرش «یدالله» دختری به نام «جیران» دارند که دو روز به عروسیاش مانده است. در پی اتفاقاتی و ورود فردی به نام «رسول» آنها متوجه میشوند داماد، جاسوسی بوده که خبر اقامت مجاهدین را به قشون دولتی و خبر حملة قشون دولتی را به مجاهدین اعلام میکرده و بدینترتیب مجاهدین را به قتلگاه کشانده است. گفتگوهای بازیگران نمایش در این نمایشنامه به تصویر کشیده شده است.