مجموعه داستان «یک روز مناسب برای شنای قورباغه»، نوشته رضا زنگی آبادی شامل ۹ داستان کوتاه است که اگرچه به گفته نویسنده با فاصله زمانی نوشته شده و از نظر موضوع و شیوه روایت متفاوت است، اما در تمام شان یک ایده مشترک به چشم می خورد و آن خشونت جاری در زندگی روزمره است. بیشتر داستان های این مجموعه، پایان ترسناکی دارند: مرگ، قتل یا خودکشی پایان زندگی شخصیت های داستان است. داستان نخست این مجموعه با عنوان «ملیحه چتر نداشت»، این گونه آغاز می شود: «برق، اتاق را روشن کرد و رعد شیشه ها را لرزاند و آمد خودش را مالید به تختی که ملیحه روی آن خوابیده بود اما ملیحه تکان نخورد، انگار دوخته شده بود به تخت. بعد صدای زنگ تلفن آمد. هیچ کس به او تلفن نمی کرد. فکر کرد باز خیالاتی شده اما تلفن آنقدر زنگ زد تا او را از تخت پایین کشید. اول صدای نفس هایی آمد و بعد صدای بم و دلنشین مردی که با مهربانی گفت: داروهاتو خوردی؟ ... بهتر می شی؛ از شر همه بیماری ها خلاص می شی... گفت: همه اش به خاطر اعصابه و تنهایی. »