«پیش از طلوع» و «پیش از غروب» دو صورت یک زندگیاند، دو موقعیت در یک رابطه. فیلمنامۀ «پیش از طلوع»، داستان جوانی و شور و شری است که دل هر تماشاگری را، قاعدتا به تپیدن وامیدارد و آن همه هیجان، آن همه عشقی که در رفتار «حبسی» و «سلین» بود و میخواستند وین افسانهای را وعدهگاه خود کنند، ظاهرا، مثل هر داستان دیگری باید در ذهن تماشگران ادامه پیدا میکرد؛ یا دست کم این چیزی بود که پایان فیلم اول نشان میداد. نه سال بعد، «لینکلیتر» «پیش از غروب» را ساخت که ادامۀ فیلم پیش از طلوع بود؛ آدمها همان آدمها بودند، اما با تغییری عظیم؛ سلین و حبسی پیش از غروب نه سال پیرتر شده بودند. نه سال بیخبری ممکن است موجب گردد هر پیوندی مخدوش یا فراموش شود، یا هر دو عاشق به دلیلی وعده را به جا نیاورند؛ چیزی که در فیلم دوم شاهد آن هستیم؛ هرچند که در پایان مشخص نمیشود که حبسی و سلین به یکدیگر میرسند و با هم ازدواج میکنند یا نه.