کتاب "قصر " اثر "فرانتس کافکا" از رمانهای مهم کافکاست که مرگ فرصت تمام کردنش را به او نداد. البته ظاهرا این نویسنده تمایل چندانی به تمام کردن رمانهایش نداشت؛ درست مثل دو رمان دیگرش «محاکمه» و «آمریکا» که ناتمام ماندهاند. در این میان، قصر رمانی است که ناتمام ماندنش را حتی میتوان حُسن و نقطهی قوت آن به حساب آورد: «رمان قصر نقطهی پایانیِ روح و ذهن است، جایی در وجود است که دیگر فراسویی ندارد…»
ماجرا از این قرار است: آقای «ک» وارد دهکدهای میشود که بر فراز مرتفعترین تپهی آن قصری عجیب وجود دارد. رئیس قصر از آن بالا همه چیز را زیر نظر دارد؛ ولی ورود به قصر برای مردم مجاز نیست. جالب اینجاست کسی به این موضوع و سایر موضوعات اعتراضی ندارد و حتی به دنبال تغییر شرایط نیست. اما آقای ک که تازهوارد است، ذهنی پر از سوال دارد و همین ناآگاهی سبب طغیانش نسبت به وضع و قوانین موجود میشود. قصر برای او یک راز سربهمُهر است که حتما باید به چیستیاش پی ببرد.
این رمان بیست فصل دارد و فصل بیستم ناتمام مانده است. به نظر میرسد همین فصل فصل نهایی کتاب بوده باشد. کتاب قصر را امیر جلالالدین اعلم به فارسی برگردانده است. او این رمان را از روی ترجمهی انگلیسی آن و با مقابله با دو ترجمهی فرانسویاش به فارسی ترجمه کرده است. اعلم در ابتدای کتاب جملهای از شکسپیر نقل میکند: «زندگی قصهای است که ابلهی نقلش میکند، پر از خشم و خروش و هیاهو است، و هیچ معنایی ندارد.» و در دنباله میگوید: «به گمان من، فرانتس کافکا، نویسندهی چک، یکی از ارجمندترین ثبتکنندگان قصهای است که ابله شکسپیر آن را نقل میکند. او، ناشگفتزده، نابخردانگیِ گونهای جهان پر شر و شور را وصف میکند.»