این کتاب شامل بیست و پنج داستان کوتاه معاصر فارسی است که در سالهای 1382 و 1383 خورشیدی نوشته شده است. عناوین اصلی داستانها عبارتاند از: "آن خانه"، "از نه ماههم بیشتر"، "بچهی خانم مصطفیپور"، "باغ وحش ناصریها"، "بالشت"، " بلیت"، "در رقابت تلفن"، "دارد؟ ندارد؟"، "دیر"، "گم شده"، "حنجره"، "هدایت فقط با کمی خطا"، "کتابهای نازنین"، "خط مترو"، "مادر بلند"، "معلم گرافم"، "پریدن"، "پسر یاور"، "پراید"، "رومیزی توری یا شاید"، "سبکی"، "سفیدیهای پاسخنامه"، "تمیزترین"، "ورزشکاران" و "زندگی نو". برای نمونه در باغ وحش ناصریها"، "دختر کوچکتر آقای ناصری فقط سه سال بعد از ین که به خارج رفته بوده بازگشت. در حالی که بیست کیلو چاقتر از گذشته شده بود. او علاوه بر یک بچهی کوچک یکی دو ساله، چمدانهایی نیز برای پدر و مادر پیرش سوغاتی آورده بود. زمانی که دختر خانوادهی ناصری رفته بود انگارنهانگار که پدر و مادری نیز بودهاند، اما مادر و پدر دست کم دلشان به این خوش بود که دخترشان شوهر خارجی دارد. مادر و پدر درست نفهمیدند که چهطور شد که دختر رفت و برگشت و هنوز نرسیده بنای گریه و زاری گذاشت که در غربت دچار مشکل روحی شدهام و خارجیها هیچ مهر ندارند و.. آقا و خانم ناصری مجبور شدند دختر چاق و نوهی لاغرشان را زیر پروبال خود بگیرند و آنان را تر و خشک کنند، زیرا معلوم نبود چه بر سر دختر آمده که از آن پس در زندگی تنها چیزی که میخواست این بود که تا آخر عمرش دراز بکشد و بخوابد. در هر حال بچه زندگیاش را با آدمها شروع کرد و مادر بچه به زندگی گیاهیاش پرداخت. بچه همیشه مثل یک میمون از مادربزرگش آویزان بود. ناصریها داخل خانهشان دور تخت ناصری جوان یک گلخانه درست کردند تا همهی گونههای گیاهی زندگی سالمی کنار یکدیگر داشته باشند. به علاوه یک باغوحش ایجاد کردند و انواع میمونهای وحشی را با مادرهایشان در محیط خانه رها کردند. بین آنهمه میمون نوه و مادربزرگ دیگر آنقدرها هم به چشم نمیآمدند...