«نادی» ماشینی به رنگ قرمز و زرد داشت و با آفا در شهر اسباببازیها مسافرکشی میکرد. همة اهالی اسباببازی نادی را دوست داشتند؛ اما بهترین دوست او، آقای «گوشگنده» بود. روزی آقای گوشگنده در مسیر خانة نادی با «جامبو» فیله تصادف کرد و جامبو دوچرخة او را شکست. نادی آقای گوشگنده را به خانة خود برد. دکتر پس از دیدن زخمهای آقای گوشگنده به نادی گفت اگر دوستش نگران چیزی نباشد، زود خوب میشود. نادی تمام نگرانیها و مشکلات آقای گوشگنده را گاهی به تنهایی و گاهی با کمک اهالی حل میکرد، اما بزرگترین نگرانی آقای گوشگنده نداشتن دوچرخه بود. نادی با تمام توانش سعی کرد از راههای مختلف برای خرید دوچرخه پول جمع کند، اما باز شیطانک بازیگوش با افکار و اعمال بد خود برای او دردسر درست کرد. این کتاب مصور برای گروه سنی «ب» و «ج» به نگارش درآمده است.