زیدی اسمیت فقط ۲۵ سال داشت که با رمان دندانهای سفید به قلههای موفقیت ادبی رسید. در این نوزده سالی که از آن رمان گذشته، همواره در کانون توجه بوده و نوشتههایش با خودش رشد کردهاند. جستارهای او شرح این بلوغ است؛ بازنگریِ دائمی زندگی و شیوهی نوشتن و خواندن، کنجکاوانه نگاهکردن به هر مرحله از زندگی و بدیهی ندیدنِ باورهای تثبیتشده. او در جستارهایش نه در مقام نویسندهای جاافتاده، که در مقام نویسندهی مشتاق یادگیری، یک مادر درگیرِ ادبیات و یک دورگهی بریتانیایی-جاماییکایی از طبقهی متوسط، بلندبلند فکر میکند تا تأملاتش به گفتوگویی بینجامند و راههای تازهتری برایش باز کنند. اسمیت به آزادیِ تفکر و لزومِ در خود نماندن معتقد است، و اینکه بیثباتی در نظر نشانهی باور داشتن است؛ باور به اینکه شاید ماجرا فقط این نباشد، که شاید حقیقت در سویهی دیگری از زندگی باشد.