زمستان بود و هوا سرد و سردتر میشد. خانه کلاغ پنجرههای زیادی داشت که پردهای هم به آن آویزان نبود. به خاطر سرمای زیاد، کلاغ بخاری نفتی را روشن کرده بود، اما چون لانهاش گرم نمیشد، آن را بیرون انداخت. از لانهاش بیرون رفت تا به کلبه پیرزنی رسید که بافتنی میبافت. پیرزن با شنیدن شکوههای او از لانه سردش، به او گفت که باید به پنجرههایش درزگیر بزند و پرده آویزان کند تا سرما به لانهاش نفوذ نکند. خودش هم لباس گرم بپوشد تا بخاری را همیشه روشن نگذارد. ننه برای او لباس گرم بافت و پرده پنجرههایش را هم دوخت. کلاغ به لانهاش رفت و مدتی نگذشته بود که با گوش دادن به حرفهای پیرزن لانهاش گرم شد. مجموعة حاضر مشتمل بر داستانهای کوتاه از جمله «لانه کلاغ» (داستان مذکور) حاوی نکتههای علمی و آموزنده برای کودکان است. برخی دیگر از داستانها عبارتاند از: سطل مهربان، خالهخرسه، آبگرمکن کوچک، و اشک تمساح.