جیسون واکر آرزو داشت زندگى پرهیجان و غیرقابل پیش بینىاى در پیش رو داشته باشد. اما فکر نمىکرد خواستهاش برآورده شود و با افتادن در استخر اسب آبى باغ وحش راهى دنیاى دیگرى شود. لیریان، دنیایى که براى جیسون کاملاً ناآشنا بود. راشل دخترى که او نیز هم ناخواسته پا به دنیاى لیریان گذاشته، به قصد یافتن راهى براى بازگشت به خانه با جیسون همراه مىشود. این دو در این مسیر با حوادث، خطرات و لحظاتى پر هیجان و پر مخاطره روبرو مىشوند. آیا آنان مىتوانند از سیطره امپراتورى سیاه جادوگر مالدور بگریزند و معبرى براى بازگشت بیایند؟