«چارلی ذره ای خوبی در خواهرهای من نیست. بعد از نیمه شب بود، که شنیدم نقشه می کشیدن. تصمیم گرفتم برم و جلو کارشونو بگیرم. اگه نرم، آدم خیلی خطرناکی از راه می رسه.» اتفاق عجیبی در مدرسه بلور در حال وقوع است. چه چیزی یا چه کسی پنهانی در آنجا حضور دارد و آیا ممکن است به پسری که مدتها پیش ناپدید شد، ربطی داشته باشد؟ چارلی برای کشف این موضوع بی تاب است، اما همه نمی خواهند این معما حل شود.