رمان حاضر، با موضوع عاشقانه، زندگی فردی به نام «سپند» را روایت میکند. «سپند» سالها قبل و بعد از مهاجرتِ دختری به نام «مهتاب»، متوجّه میشود که دیوانهوار عاشق اوست. او بعد از سالها به قصد دیدار «مهتاب» از تهران به پاریس میرود، امّا در وضعیتی ناهنجار در رؤیاپردازی، میان پندارها و باورهایش قرار گرفته و ناچار میشود در آنجا با افرادی از جمله مهاجر، پناهنده، مطرود و سرگشته ارتباط برقرار کند. او در این مسیر تنهایی، سرگشتگی و انزوای خویش را با شهروندان آلمانی، فرانسوی، یوگسلاویایی، روس، ایران و.... تقسیم میکند و در تکاپوی نجات خود به تجربه تازهای دست مییابد.