بعد از شام دخترها پرسیدند می توانند دوباره فیلم غرور و تعصب را ببینند. شب جمعه بود پس زیتون بهانه مدرسه فردا را نداشت تا تلویزیون را ممنوع کند. ولی خب مجبور هم نبود بنشیند و فیلم را تماشا کند. دفعه اول از فیلم خوشش آمد، ولی اینکه فیلم را بارها و بارها پشت سر هم ببیند دیگر خارج از تحملش بود… ولی کتی هربار با دخترها همراهی می کرد و این بار همه شان روی مبل افتادند روی هم و سر همان قسمتهای همیشگی اشک به چشمشان آمد. در تمام طول شب مدام فیلم را نگه می داشتند تا خبرهای قدرت و جهت طوفان را ببینند. هنوز آرام حرکت می کرد، توفند با سرعت 140 کیلومتر بر ساعت به سمت ساحل پیش می رفت. هرچه بیشتر روی منطقه ای درنگ می کرد خرابی بیشتری به بار می آورد… وقتی کتی عکس های خانواده پنج نفره را دید می خواست تلویزیون را خاموش کند. مطمئن بود مرده اند و یاد این خانواده هفته ها آزارش می دهد… ولی بعد که دقت کرد دید این خانواده گم نشده اند. صدا را زیاد کرد. نجات پیدا کرده بودند.