"رایدر" پیانیست و موسیقیدان معروف وارد شهری شده تا در آنجا برنامهای اجرا کند، اما کارها آنطور که خواست اوست پیش نرفته و بیبرنامگی همهچیز را در مسیری دیگر پیش میبرد. از ابتدای ورود، مدیر برنامهها فراموش میکند فهرست برنامهی پیشبینی شده را در اختیار وی قرار دهد. باربر هتل از او میخواهد تا با دختر و نوهاش صحبتی کوتاه داشته باشد، مدیر هتل درخواست میکند آلبومهای همسرش را ببیند، فرزاد مدیر هتل استدعا دارد رایدر کمی به پیانو نواختن وی گوش داده و ایرادهایش را تذکر دهد و... پیانیست از همان ابتدا گیج و متحیر شده و در بین مردمی که هیچ احترامی برای حریم خصوصی او قایل نبوده و حتی گمان نمیبردند او هم حق استراحت و تنهایی دارد، سردرگم باقی میماند. دختر و نوهی باربر وقتی با او روبهرو میشوند رایدر در کمال تعجب متوجه میشود این دو همسر و فرزند وی هستند. رایدر سعی دارد مناسبات خویش را که در غیبتهای طولانیاش با همسر و پسرش دچار تزلزل شده، اصلاح کند اما بیبرنامگیها و توقعات بیحد و حصر اهالی شهر اجازهی این کار را به او نمیدهد. او به دلیلی نامعلوم قادر به اعتراض نیست و همیشه خود را در قبال مردم مسؤول دانسته و در حل مشکلات آنها پیشقدم میشود. گوشه و کنار شهر خاطراتی را از دوران کودکی، نوجوانی و پدر و مادرش در ذهن او زنده کرده و باعث میشود او به دنبال آنها بگردد. درگیرودار اجرای برنامه و کنسرت و هیاهوی تقاضاها و انتظارها، پیرمرد باربر، پدر همسرش، فوت کرده و دقیقا تمام برنامههای وی برای برقراری ارتباط با کودک و همسرش به هم ریخته و آن دو او را برای همیشه ترک میکنند. تلاشهای رایدر برای یافتن یک نشانی از والدینش بینتیجه مانده و او در دنیای پیرامونش غرق میشود.