در را باز کردم. تاریکی مطلق! ناگهان چراغ قوه ای روشن شد. داد کشیدم. صورت جنکس سه سانتیمتر با صورتم فاصله داشت. آن هم وارونه. آویزان وسط هوا! دندان های خون آشام سبز فسفری هم توی دهانش بود. گفت: «به گودال خفاش خوش اومدی موجود ضعیف فانی!»