آن وقت روی صندلی نشست و سیبیل دم موشیاش را تاب داد. تلفن زنگ زد. گوشی را برداشت و گفت: «بله بفرمایید.» صدای لرزان مادربزرگ از آن طرف گفت: «آقا، موش! جلوی خانهی ما توی جوی آب یک موش هست به چه گندگی!»