«جنگ صدساله» نوشته بریژیت کوپن(-۱۹۵۵)، نویسنده فرانسوی ادبیات جوانان در حوزه داستانهای تاریخی پیرامون قرون وسطی است. این کتاب بیانی داستانی دارد در قالب دفتر حاطرات ژان لوتورنور (۱۴۱۸) و در این قالب به جنگهای صدساله میان انگلیس و فرانسه در قرون وسطی میپردازد. در بخشی از کتاب میخوانیم: تشکهایی از پر و ملافههایی که بوی اُستوخدوس میدادند! از وقتیکه لوویه را ترک کردم، خوابی به این راحتی نکرده بودم. دخترعمو ماتیلد ما را در آغوش گرفت. انتظار دیدن ما را نداشت و از اینکه امکانات کافی برای پذیرایی از ما نداشت، متأسف بود و از سر نزدن به خانهی فرانسواز ابراز تأسف کرد. او یکبند حرف میزد! ماتیلد زن چاقی است که نه قدرت خانم املین را دارد و نه به شیکپوشی اوست. مارتن خودش را خزانخزان به من رساند و کلمات مبهمی در گوشم پچپچ کرد. از من پرسید که ممکن است لطف کنم و نوشتن را به او یاد بدهم. حالا میفهمم که چرا او تا کاغذ و قلمم را میبیند، دور و بر من میچرخد! من که خیلی تحت تأثیر اعتماد به نفس او قرار گرفته بودم، گفتم: «بله، البته»، البته بهخوبی نمیدانم چگونه این کار را بکنم. - اما تو، چه کسی نوشتن را به تو یاد داد؟ - دوشیزه برشر، انسانی شریف و تحصیلکرده که به دختران جوان لوویه درس میدهد و در مقابل، از آنها پول میگیرد. به گفتهی مارتن، هیچکس در روستای مایه بچهها را آموزش نمیدهد، که البته من شک دارم. او نمیخواهد در مورد کشیش که ظاهراً مرد بداخلاقی است، چیزی بشنود و اصرار دارد که من به او خواندن و نوشتن بیاموزم. من تکرار کردم که موافقم. او از خوشحالی شروع به راه رفتن روی پنجهی پا کرد و به من قول داد که این راز را بر ملا نکند.