سابی دردسر درست کرده است. او هر چیزی را که دوست دارد بیاجازه برمیدارد و هیچکس نمیتواند ثابت کند که او وسیلهها را برداشته است تا روزی که ریگِلز، پری کوچولوی توی محله، فکر بکری به سرش میزند. او تصمیم میگیرد دِری، دیو کوچولو، را به یک دوچرخه تبدیل کند تا اینجوری دزد زرنگ را به دام بیندازد. بچهها اگر شما بهجای دِری بودید، قبول میکردید که به دوچرخه تبدیل شوید و به یک دزد ناقلا سواری بدهید؟ اگر وسط راه یکی از چرخهایتان پنچر بشود، چی؟ یا اینکه هیچوقت به شکل اولتان برنگردید؟ باید کتاب «دوچرخهی جادویی و چند داستان دیگر» را ورق بزنیم تا ببینیم سرانجام این دزد بدجنس چه میشود.