هدف از نگارش این داستان، آموزش استقلال در عملکرد و شجاعت است. در این داستان آمده است: پسر بچّه صحرانشینی به نام «آکلی» با اجازه مادر و پدرش راهی صحرا میشود تا به شهر و نزد عمویش برود، آکلی قصد دارد شمشیرش را از عمویش بگیرد و به تنهایی و با شترش آزومار راهی صحرا میشود. آزومار در صحرا و در مقابله با دیوها بسیار به آکلی کمک میکند؛ زیرا آکلی قول داده تا برایش یک زین نقرهای بخرد. آکلی و آزومار پس از گرفتن شمشیر و با شجاعت از سفر بازمیگردند, به طوری که همه به آنها افتخار میکنند. پدر آکلی به او یک زین نقرهای هدیه میدهد و آکلی آن را به روی آزومار میگذارد. پیام این داستان به مخاطبان این است که باید در مقابل سختیها، شجاع باشند و به قول خود وفا کنند.
آکلی، با شترش آزومار، به صحرا میزنند تا به شهر بروند و شمشیر آکلی را بیاورند. اما صحرا موجودات غیر منتظرهای دارد که باید از آنها عبور کنند…