دکتر ون شوچی، در سال 1992، اثری تحت عنوان، «کشاکشهای مسلکی در چین نوین، دموکراسی و اقتدارگرایی» به رشته تحریر در آورده که در واقع تاریخ تحلیلی و انتقادی سیر ایدئولوژی در چین قرن بیستم میلادی است. ترجمه حاضر مربوط به بخش «مائو» از کتاب یاد شده است. نویسنده در این بخش، زندگی، افکار و اندیشههای سیاسی، فلسفی، اقتصادی و فرهنگی مائو را تحلیل نموده است. مائو فلسفه کشورداری در چین را با اصول مارکسیسم درآمیخته است. اصل «هماهنگی بزرگ» در فلسفه کنفوسیوسی را در قالب سوسیالیسم پیاده کرده است. در حکومت او، ایدئولوژی و سیاست حرف اول را میزنند، در حالی که اقتصاد و زیربنای مادی، ناگزیر به فرمانبرداری از آنها هستند. در اقتدار بی چون و چرای حزب کمونیست چین و خط فکری رسمی آن (سیاست پرولتاریا یا تودهای)، جایی برای روشنفکران آزاد اندیش وجود ندارد. مائو میخواست یک چین قدرتمند و امپریالیسم ستیز را بنیان نهد، از این رو مارکسیسم را مناسبترین حقیقت برای نیل به این هدف یافت. به بیان دیگر، مارکسیسم در نزد مائو، یک راهنمای عمل است؛ یک حربه و وسیله است، و نه یک هدف. کمونیسم چین نیز قویا متاثر از این همین برداشت مائو است یعنی این که اساسا یک کمونیسم دهقانی و نظامی است. کمونیسم دهقانی به این معنا که بر خلاف روند انقلاب اکتبر روسیه، از روستا به شهر است. معنای «کمونیسم نظامی» نیز این است که آحاد مردم چین را به مثابه سربازی در خدمت انقلاب مداوم میداند، و جنبه پرخاشگری انقلاب چین در همین جا هویدا میشود... عملکرد مائو در طول دوران زمامداریش را ( 1949 1976) میتوان کاملا به امپراتوران قدرتمند چین در گذشته دور دانست. مهمتر از آن مائو کوشید تا نقش آموزگار مردم را ایفا نماید، یعنی دو صنعت فرمانروایی و فرزانگی را یک جا در خودش جمع کند... وی آثاری متعدد در زمینههای فلسفه، شعر، فنون نظامی، ماتریالیسم دیالکتیک و مارکسیسم دارد. کتاب با گاه شمار زندگی مائو آغاز شده در پایان کتاب نیز عکسهایی از وی به چاپ رسیده است.