کتاب " حاجی مراد " توسط" تولستوی" ، در بین سالهای 1896 تا 1904 نوشته شده است و 2سال بعد از مرگ نویسنده یعنی در سال 1912 به چاپ رسیده است.
در سال 1851 لئو تولستوی در ارتش روسیه ثبت نام کرد و برای کمک به شکست چچن ها به قفقاز اعزام شد.
این کتاب آخرین اثر تولستوی است و قهرمان قصه "حاجی مراد" نام دارد. شخصیتی واقعی که تولستوی در ارتش تزار با او آشنا میشود.
نویسنده خاطراتی از دوران جوانی اش در قفقاز و در میان مردم جنگجو و عصیانگر آنجا نقل کرده است. حاجی مراد رئیس قبیله ای کوهستانی است؛ چون از رئیس دیگری به نام اسماعیل، که پدرش را کشته و خانواده اش را به اسارت گرفته است، کینه ای در دل دارد، به روسها می پیوندد تا با دشمن مشترک بجنگد. ولی روسها به این متحد جدید اعتمادی ندارند، و به جهت اطمینان از اینکه او گردن کش نخواهد کرد، او و هوادارانش را به پاسگاه های مرزی می فرستند. حاجی مراد، بالاخره تصمیم می گیرد که رأسا با اسماعیل بجنگد و از اردوی روس فرار می کند. پس از اندک زمانی قزاقها به او می رسند؛ او و همراهانش پس از مقاومت قهرمانانه ای کشته می شوند.
تولستوی ، شاهد بسیاری از وقایع منتهی به مرگ حاجی مراد بوده است ، این داستان را با دقت و صحت تمام بیان کرد تا برای نسل های آینده وحشت و نابودی ذاتی جنگ را حفظ کند.
این اثر از جهات بسیاری به آثار اولیه تولستوی شبیه است، ولی از جهت استادی بیشتر در توصیف و تجزیه خلقیات بر آنها برتری دارد. تولستوی در قسمت مرکزی و اصلی اثر، به نظریات سیاسی خود میدان می دهد و تصویر یک جانبه از تزار نیکولای اول رسم می نماید و «فضایل» او را، که در نظر این نویسنده بزرگ آنارشیست چیز جر رذیلت یا سبکسری نیست، نشان می دهد.