هدف این کتاب بررسی ارتباط میان مفاهیم فیزیک مدرن و ایدههای بنیادینِ سنتهای مذهبی و فلسفی شرق دور است. خواهیم دید که چگونه ستون اصلی فیزیکِ قرن بیستم -نظریهٔ کوآنتوم و نظریهٔ نسبیت- وادارمان میکنند جهان را همانند یک هندو یا بودایی یا تائوییست ببینیم، و چطور این تشابهات تقویت میشوند زمانی که به تلاشهای اخیر برای ترکیب این دو نظریه جهت توصیف پدیدهٔ دنیای زیرمیکروسکوپی مینگریم، یعنی به خواص و فعل و انفعلات ذرات زیراتمی که تمام مواد از آنها ساخته شدهاند. اینجاست که همانندیهای فیزیک مدرن و عرفان شرقی بسیار چشمگیر میشود و اغلب با اظهاراتی مواجهیم که تقریباً ناممکن است بتوانیم بگوییم از آنِ فیزیکدانهاست یا عرفای شرقی.
عارفان شرقی هنگام بیان دانش خود با کلمات -به کمک اسطورهها، نمادها، تصاویر شاعرانه، یا بیانات متناقض- به خوبی از محدودیتهای زبان و تفکر خطی آگاهاند. فیزیک مدرن با الگوها و نظریههای کلامیاش دقیقاً همین وضع را دارد. آنها هم تقریبی و به ناچار غیردقیق هستند. آنها شبیه اسطورهها، نمادها، و تصاویر شاعرانهٔ شرقی هستند، و در این مرحله است که شباهتهایشان را ترسیم خواهد کرد. برای مثال همان ایدهای از ماده که توسط رقص کیهانی شیوا به یک هندو منتقل میشود برای فیزیکدان با جنبههای خاصی از نظریهٔ میدان کوآنتوم بیان میشود. رقص شیوا و نظریهٔ فیزیک هر دو مخلوق ذهن هستند: الگوهایی برای توصیف کشف و شهود نویسندگانشان دربارهٔ واقعیت.