میگوییم فیلها میتوانند غصه بخورند و سگها میتوانند بخندند؛ اما فقط انسان است که بر طیف کامل کنشهای احساسی توانمند است. افسردگی، بدخواهی، لذت، خلسه و خیلی از این حالات بهنحوی منحصر به انسان هستند. ما مخلوقاتی احساسی هستیم. چه بدانیم چه ندانیم، اکثر ما مطابق لذتها، غمها، عشق و تنفر خود تعریف میشویم. زندگی ما با تکیه بر لحظات خوب یا بد میتواند شتابی مضاعف بگیرد. برای اینکه انسان باشیم باید با احساس آمیخته شویم، فقط به این علت که احساس ما هرچه باشد، عصارهای از زندگی ماست! در ادبیات زندگی، احساسات همچون شعری است که به ما اجازه میدهد کلمات را به صورت پررنگتری بیان کنیم. آنها حرارتی شیرین از عشقی نوظهور، سرخوشی ناشی از لذتی شدید و هیجانی فزاینده و آمیزهای سالم از واکنشی شیمیایی هستند که در بدن صورت میگیرند و با پاسخها و واکنشهایی همراه خواهند بود. درحالیکه مشکلی با احساسات خوشایند نداریم، احساسات ناخوشایند مسبب نگرانی زیادی در زندگی ما خواهند بود. احساساتی همچون ترس و خشم، مواد شیمیایی قویای در بدنمان ترشح میکنند که بر فرایند فکری ما غالب میشوند و قدرت قضاوت در ما را از کار میاندازند. متأسفانه این احساسات ظاهراً اربابان ما هستند و رگبارهای شیمیایی در ما یقیناً از فرمانهای اوست که پیروی میکنند و دیری نمیگذرد که تحریک میشویم و فقط کلمهای اشتباه، ما را در چرخه بیانتهای ناخشنودی محصور میگرداند. احساسات قادرند ما را در دریای وسیع تجربیات انسانی سرگردان رها کنند، همچنین قادرند ما را به اوج ببرند. متأسفانه تنها بخش بسیار کوچکی از انسانها از احساساتشان به صورت سکویی برای پرتاب استفاده میکنند. برای هر شخصی، احساسات در بهترین حالت، خوشایندی کمی به ارمغان میآورد و در بدترین حالت، او را پژمرده و افسرده رها میکند. پرسش این است، آیا از احساساتمان برای گیر انداختن خودمان استفاده میکنیم یا آزادسازی وجودمان؟ موضوع این کتاب، تبدیل کردن احساسات به نیرویی خلاق و غنی است. سادگورو وقتی به سؤالات متعددی که از او میشود پاسخ میدهد، به گستره احساسات انسان نگاه میکند. ناامیدی، لذت، شعف، حرص، مهربانی و عشق جایگاه خود را در اینجا مییابد. وقتی او بهدقت نقاط ضعف و قوتی را که احساس نشان میدهد تشریح میکند، به این موضوع اشاره دارد که چطور غم یا خشم میتواند به نیرویی خلاق تبدیل شود، فقط اگر انتخاب کنیم چگونه با مهربانی پاسخ دهیم. این کتاب خیلی از باورهای سنتی درباره افکار را تغییر میدهد، برای مثال وقتی سادگورو به ما میگوید: آرامش ذهنی، الفبای زندگی است او ویژگی شیمیایی آرامش را توضیح میدهد و اینکه چرا اکثر مردم باور دارند آرامش ذهنی هدف نهایی است؟ همانطور که کتاب پیش میرود، وارد قلمرو ویژگیهای اسرارآمیزی میشود، وقتی سادگورو درباره احساسات مورد قبولی که به عنوان هدفی نهایی مطرح است صحبت میکند، جایی که نقطه رسیدن به آزادی است، درحقیقت داستانهایی از چند هوادار را بیان مینماید، کسانی که اوج احساساتشان، مرزهای منطق و ادراک را رد نموده است. شاید اساس و شالوده این کتاب به بهترین نحو در این کلام سادگورو نهفته است: «در درون شما، آرامش و هیاهویی در جریان است. لذت، مصیبت، شوریدگی و شعفی برقرار است پس شما قادر به داشتنش هستید؛ اما درست در همین لحظه، کل این تجربه و کنش شیمیایی را ضمیر ناخودآگاه هدایت میکند. شما میتوانید آگاهانه آن را هدایت کنید که این تلاش، در کل فرایند معنوی نام دارد.»