اگر نقاشیهای مینیاتور ایرانی را تصویر رؤیای هوشربایی بدانیم که یک عصر تاریخی درمورد خود میدیده است، به نظر نمیرسد که تحلیل سرراست این رؤیا بر اساس ویژگیهای صوری زیبا و افسونگر آن، و یا تفسیر آن با تکیه بر مفاهیمی چون «هنر قدسی»، بتواند ما را به نظام نیروهایی که منجر به شکلیافتن آن شدهاند برساند. متن حاضر به یک معنا در حکم ایجاد نوعی «تأخیر» در این مسیرهای پژوهشی رایج است. این کتاب بررسی تفصیلی نقاشی ایرانی نیست، بلکه در آن سعی شده است نظریهای طرح شود که میتواند برای رسیدن به درکی جامع از نقاشی ایرانی به عنوان یک صورت فرهنگی در کنار صورتهای فرهنگی همخانوادهای چون ادبیات تغزلی و سنت حکمت اشراقی و عرفان نظری در ایران سدههای هشت تا دوازده هجری مورد استفاده قرار گیرد.