افراد و سازمانهای موفق چرایی انجام کارشان را میدادند. در واقع از چرایی قدم گذاشتن در مسیری که طی میکنند، اطلاع دارند و چگونگی طی این مسیر را میدانند و ابزارهای لازم برای این کار را نیز در اختیار دارند. در مقابل، سازمانهایی هم هستند که در مسیر بسیار هموارتری حرکت میکنند ولی چرایی طی آن مسیر را نمیدانند یا در جایی از مسیر، چراییشان را از دست دادهاند و این سردرگمی، خودشان و کارمندانشان را دچار ابهام و تردید کرده و از مسیر خارج یا در آن متوقف میشوند. بهطور مثال، شرکتهایی مانند گوگل یا اپل در حوزههای مختلف موفقاند، ولی سایر شرکتهای مشابه به چنین موفقیتی نمیرسند. برادران رایت با کمترین امکانات موفق به اختراع هواپیما میشوند، ولی رقیبشان با آن همه پول و ارتباطاتی که داشت، راه به جایی نمیبرد و حتی شاید ماجرای وجود چنین رقیبی را نشنیده باشید. برخی رهبران حتی پس از مرگشان هم الهامبخش دیگران هستند، ولی برخی با جذبه و سخنان امیدوارکننده، فقط مدت کوتاهی در اذهان مردم باقی میمانند. تا به حال فکر کردهاید دلیل این تفاوت چیست؟ در این کتاب، مثالهایی از افراد و شرکتهایی وجود دارند که کارشان را با چرایی شروع کردند و به موفقیتهای بزرگ رسیدند. اگر چراییتان را بدانید و فقط با خودتان به رقابت بپردازید، میتوانید در هر عرصهای که هستید یکهتازی کرده و مشتریان و دنبالکنندگان وفاداری برای خودتان پیدا کنید.